Friday, October 5, 2007

قایق اوهام

سوار بر قایق اوهام خویشم و بی وقفه پارو می زنم - هر شب و هر روز
تا کی به آستانه افق خواهم رسید - آنجا که دریا تمام میشود و آسمان آغاز می گردد؟

خیال تو توفانی است که از آسمان می وزد و دریای ذهن مرا متلاطم می کند
ترسم که این قایق وهم پیش از هنگام وصل در هم شکند و من غرقه در دریای توفانی ذهن خویشتن گردم




1 comment:

نیلوفر said...

سلام......خیلی خوب مینویسین.....احساس خیلی خوبی داشتم توی اینجا.....بازی با کلماتتون رو دوست دارم.....موفق باشین